-
نامه ششم : بازگشت
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1395 08:39
سلام دنیا خیلی عجیبه یکی میاد یکی میره از آخرین متن ماهها میگذره دخترم به دنیا اومده الان پنج ماهشه. ---------------------------- دختر زیبای من دنیا همیشه روی خوش نشون نمیده قبل از به دنیا اومدن شما ما با اشتیاق دنبال ردیف کردن اوضاع و احوال بودیم فقط یک حسرت برامون موند و اون هم زن عموت که تو رو ندیده از دنیا رفت...
-
نامه پنجم : گذران
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1395 17:11
سلام هنوزم نمیدونیم دختری یا پسر اما ببین دمار از روزگار منو مادرت در آوردی پوستت رو میکنم تهدیدم رو جدی بگیر
-
نامه چهارم : زندگی
سهشنبه 17 فروردینماه سال 1395 08:10
سلام عزیزم. از اونجا که هنوز نمیدونم دختری یا پسر نمیشه راحت خطاب بهت چیزی بگم بابایی. اینکه کم مینویسم فقط به دلیل کار و گرفتاری و مشغله است. سال نو شد و من و مامانت یه اصفهان تونستیم بریم و برگردیم در آینده مفصل درباره عید و رسم و رسومش برات خواهم گفت. الان حدود ۵ ماهت شده و مادرت رو به شدت اذیت میکنی و کلا تو خونه...
-
نامه سوم: گذر
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1394 06:52
سلام بر نی نی ۱۱ هفته و چها روزه ما این چند روز دستم بند بود و نشد پست بزارم انتخابات تموم شد مردم انتخابشونو کردند مادرتم از صبح تا شب خوابه مترو اومد من برم فعلا خداحافظ
-
نامه سوم : انتخاب ۲
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1394 21:23
سلام کوچولوی بابا انتخاب همسر هم یکی از مراحل زندگیه دیشب رفتیم و دختر همسایه رو برا داییت گرفتیم خلاص در آینده مفصل درباره این موضوع صحبت میکنیم میرم مبل رو جابجا کنم فعلا خداحافظ
-
نامه دوم:انتخاب
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1394 09:17
سلام نی نی هفت هفته ای ما امروز میخوام راجع به انتخاب بگم برات آدما تو مراحل مختلف زندگیشون مجبور به انتخاب میشن جدی ترینش از انتخاب رشته شروع میشه و ادامه داره انتخاب دانشگاه ،همسر،کار و غیره یه انتخابی هم تو جوامع مدنی وجود داره بنام انتخاب سیاست مدارها بطور عام بهش میگن انتخابات و مردم میرن و سرنوشت جامعه شون رو با...
-
نامه اول به نی نی
شنبه 17 بهمنماه سال 1394 19:43
از این به بعد تو وبلاگ مخاطب بچه ایه که تو راه داریم سلام هنوز نمیدونیم که دختر خانمی یا آقا پسر هفته پیش مامانت رفت سونو گرافی اولیه ولی ظاهرا یکم اشتباه شده بود امروز دقیقا هفت هفته و دو روز داری به گفته سونوگرافی امروز و قلبت هم سالمه خداراشکر سعی میکنم اتفاقات رو بنویسم شاید یه روزی بخونی اولین اتفاق اینکه سه هفته...
-
عاشقانه هشتاد و هفت: اتفاقات عجیب
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1394 20:03
سلام اینقدر اتفاقات زیادی تو زندگیمون افتاد که باعث خوشحالیه منتقل شدم تهران کارمو با انرژی شروع کردم الانم منتظر بچه ایم که اصلا باور کردنی نیست برای ما..... خوشحالیم و سعی میکنم اتفاقات رو با زبونی متفاوت بنویسم...
-
عاشقانه هشتاد و شش : یه اتفاق بزرگ
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1394 15:43
سلام داره یه اتفاق بزرگ میافته اگه بشه بروز رسانی ممتد خواهد شد. خدایا شکرت...
-
عاشقانه هشتاد و پنجم:بعد از ماه ها(س)
شنبه 24 آبانماه سال 1393 12:54
یکی هست تو قلبم که هرشب واسه اون مینویسم... سلام به همسر عزیزم با باز کردن این صفحه خیلی از خاطراتمون دوباره برام زنده شد همه خاطرات شیرین و یکی دو تا حادثه تلخ... نمیدونم چرا هروقت دلم گرفته یا خیلی درگیری دارم یاد اینجا میفتم شاید واسه این باشه که اینجا رو هم یه حریم خصوصی میدونم،یه خونه مجازی که وقتی از هم دوریم ما...
-
عاشقانه هشتاد و چهارم: ناراحتی
چهارشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1393 12:08
سلام مشکلات زیاده و وقت ما کم برای آپدیت کردن وبلاگ در جدیدترین مشکل پیش آمده پای همسر گرامی در گچ به سر میبرد تا اطلاع ثانوی و کلیه برنامه های ما را به هم ریخت همسر عزیزم منو ببخش که کنارت نیستم خدا نگهدار همه
-
عاشقانه هشتاد و سوم:نوروز نود و سه(س)
جمعه 15 فروردینماه سال 1393 20:34
سلام به همسر عزیزتر از جان تعطیلات نوروز نود و سه هم مثل تمام روزهای دلنشین خدا به سرانجام رسید و من...دوباره ...تنها...راهی تهران شدم... برای من عید خوبی بود متفاوت تر از همیشه گردش های زیاد با اقوام لب رودخونه!!!!پل خواجو و شهرستان،باغ غدیر،سیزده به در... عید دیدنی از اقوام و مهمان داری مخصوصا برای ما که سال اول...
-
عاشقانه هشتاد و دوم : گذر ایام
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1392 11:48
سلام خدمت همسر عزیزم و تمام دوستانی که سر میزنن چند وقتیه کارم زیاد شده و نمیرسم بنویسم همسر گرامی هم امتحان داره و بیشتر وقتش به درس خوندن میگذره روزهای خوبی رو پشت سر گذاشتیم از عروسی به این طرف فقط فوت مادر بزرگ باعث ناراحتی مون شد امیدوارم خدا روحش رو قرین رحمت کنه. از هر چه بگذریم طمع خرید دوربین حرفه ای دوباره...
-
عاشقانه هشتاد و یکم: امتحانات
پنجشنبه 5 دیماه سال 1392 10:31
سلام خیلی وقته کمتر رسیدم سر بزنم الان که دارم مینویسم عشقم سر امتحانه و خودمم یکشنبه امتحان دارم. زندگیم رو دوست دارم چون در کنار همسرم هستم
-
عاشقانه هشتادم: مادر بزرگم رفت
شنبه 16 آذرماه سال 1392 17:24
نمیدونم چرا این سال در کنار تمام خوبی هاش برام سال غم انگیزی بوده من تو سال نود و دو تا حالا سه تا عزیز رو از دست دادم دو تا از محارمم رو و پسر خالمو خدایا بابت همه نعمت هات شکر مادر بزرگ امیدوارم کنار دایی تو بهشت باشی
-
عاشقانه هفتاد و نهم:گذر ایام(س)
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1392 01:05
سلام به عزیزترینم نمیدونم چرا این چندوقت دیگه به لحظه های زندگیمون سر نمیزنیم شاید چون بیشتر لحظه هامونو کنار هم بودیم هرروز خدا رو شکر میکنم بابت زندگی خوبی که داریم شاید گاهی مشکلات کوچیکی باشه اما حضور گرمت تو زندگیم همه چیز رو برام حل میکنه الان تو راهی و داری میای تهران حس کردم یه کوچولو هم عصبی بودی از اینکه...
-
عاشقانه هفتاد و هشتم: آب و آسیاب
شنبه 11 آبانماه سال 1392 16:59
سلام به همسر عزیزم و دوستانی که میخونند. عروسی کردیم و آبها از آسیاب افتاد خیلی خوب بود و به بهترین نحو ممکن برگزار شد خوشحالم برای همه دوستان هم آرزوی خوشبختی میکنم.
-
عاشقانه هفتادو هفتم:عروسی(س)
شنبه 4 آبانماه سال 1392 11:38
سلام به همسر عزیزم بالاخره به اونچه که انتظارشو می کشیدیم رسیدیم توی این یه سال اخیر ماه مهر برامون پر از مهر و مهربانی،عشق و دوست داشتن بود پارسال اوایل مهر عقد کردیم و امسال عروسی یک هفته از اون شب رویایی میگذره چه لحظه های زیبایی بود... دقایق شیرین و شادمون تو آتلیه دست در دست خودت با افتخار قدم زدن توی سالن و میون...
-
عاشقانه هفتاد و ششم:بعد از مدتی...(س)
شنبه 13 مهرماه سال 1392 23:33
سلام به همسر عزیزم خیلی وقت بود که نتونسته بودم به وبلاگمون سر بزنم پیدا کردن خونه خرید جهیزیه و باقی وسایل تمیز کردن خونه شروع کلاسا و مهمتر از همه رفت و آمد مکرر بین تهران و اصفهان تقریبا وقت آزادی برام نمیذاره اما خوشحالم خیلی زیاااااااااااااااااااااااااااااااااااد خدا رو شکر که کارامون داره روبه راه میشه شروع یه...
-
عاشقانه هفتاد و پنجم : سالگرد عقدمون
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 12:40
سلام دیشب سالگرد عقدمون بود خیلی خوشحالم چون داریم نزدیک میشیم به تاریخ عروسی ان شا الله که مشکل پیش نیاد خونه آماده،وسایل خریداری شده و آماده یه عروسی هستیم
-
عاشقانه هفتاد و چهارم: عروسی
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1392 11:09
سلام امروز روز خوبیه ما همه کارامون رو برای عروسی کردیم اجاره خونه رزرو تالار و خریدها که خانمم داره تنهایی انجام میده !!!! بیست و پنجم مهر ان شا الله عروسی امیدوارم مشکلی پیش نیاد همسر عزیزم دوستت دارم تا آسمون
-
عاشقانه هفتاد و سوم : سالگرد قمری ازدواجمون
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1392 14:31
پارسال که عقد کردیم تولد امام رضا هفتم مهر بود و امسال 26 شهریور سالگشت قمری ازدواجمون مبارک همسر عزیزم
-
عاشقانه هفتاد و دوم: اندر احوالات زوج جوان در اجاره منزل
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1392 14:28
منو میگی بنگاه دار صاحبان خانه مسئولین برادر زن همسر آقا چه خبره؟؟؟؟ ما زوج جوون باید چکار کنیم؟؟؟ ملاک و معیار برای این اجاره خونه چیه؟؟؟ هر کسی یه قیمتی میده کی به داد جوونا برسه میخواهیم عروسی کنیم ما هم رای دادیما مسئولین به فکر باشند......
-
عاشقانه هفتاد و یکم:سیزدهم(س)
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1392 16:00
سلام برعشق خودم کی میگه سیزدهم نحسه؟؟؟ امروز سیزدهمه پارسال توی همچین شبی حدود ساعت نه بود که برای اولین بار دیدمت دیدم و صداتو شنیدم و همونجا یه حسی توی وجودم ریشه دووند که بعدها درخت عشقمو شکل داد یکسال از اولین دیدارمون گذشت... برای من سیزدهم یکی از بهترین روزهای خداست... ...تا که یک روز تو رسیدی،توی قلبم پا گذاشتی...
-
عاشقانه هفتادم:مسافرت(س)
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 15:28
سلام بر همه به خصوص همسر عزیزم این چند وقت کمتر رسیدم به وبلاگ سر بزنم شاید چون بیشتر کنار هم بودیم دو هفته ماه رمضون،یه هفته شمال و ... راستی چه سفر خوبی بود قدم زدن کنار دریا،قایق سواری،گذر از جنگل های تیلا کنار آب بازی گروهی و عکس گرفتن روی اسکله اونم تو پوزیشن های خطرناک و... القصه میبینم که کم کم باید کارامونو...
-
عاشقانه شصت و نهم : بازگشت
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 10:15
سلام چه شمالی رفتیم کلی خوشگذرونی و شنا و غیره جای همه دوستان خالی همسرم بابت همه چیز ممنون....
-
عاشقانه شصت و هشتم: شمال
شنبه 26 مردادماه سال 1392 17:25
سلام خدمت دوستان عزیز بنا است فردا بریم شمال با خانمم چه شود امیدوارم خوش بگذره بهمون سعی میکنم عکس بگبرم بزارم خدانگهدار
-
عاشقانه شصت و هفتم: به به
یکشنبه 20 مردادماه سال 1392 10:29
سلام بر همسر عزیز و تمامی دوستانی که بهمون سر میزنند ماه رمضان تموم شد و این چند روز رو در کنارت گذروندم از چیدن انجیر و انگور خونه باغ تا مهمونیهای مختلف چه کنیم جذابیم و همه خاطر زوجی که تشکیل دادیم رو میخوان!!!!!!!!!!!! چه شود شمالی که شما برین ما قول دادیم اما تا تحقق این قول و گرفتن مرخصی بسیار تلاش میطلبه راستی...
-
عاشقانه شصت و ششم: محبت
سهشنبه 1 مردادماه سال 1392 08:30
سلام خیلی وقت بود با شرایط رخ داده داشتیم به هم جملات تکراری تحویل میدادیم میدونم فقدان مادر بزرگ چقدر تاثیر گذاشته امیدوارم روحش قرین رحمت الهی باشه از هر چه بگذریم سخن همسر خوشتر است و اما بعد همسر عزیزم ادبیات رو عوض میکنم تا یه موقع نگی محمود عوض شده اندر احوالات سال جدید با اتفاقات ناخوشایند بوجود آمده همین بس که...
-
عاشقانه شصت و پنجم:انتظار(س)
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1392 18:07
سلام عشقم امروز همش منتظر بودم منتظر یه شوک تازه منتظر بودم شب برسه و تو بی هوا از در خونه بیای تو اما الان که زنگ زدم تو دفترت بودی فهمیدم که انتظارم الکی بوده بی جهت دلمو خوش کرده بودم خدا کنه هیچوقت امید کسی به ناامیدی تبدیل نشه دوستت دارم