لحظه های زندگیمون...

لحظه های زندگیمون...

از روز ازدواجمون به بعد....
لحظه های زندگیمون...

لحظه های زندگیمون...

از روز ازدواجمون به بعد....

نامه چهارم : زندگی

سلام عزیزم.

از اونجا که هنوز نمیدونم دختری یا پسر نمیشه راحت خطاب بهت چیزی بگم بابایی.

اینکه کم مینویسم فقط به دلیل کار و گرفتاری و مشغله است. سال نو شد و من و مامانت یه اصفهان تونستیم بریم و برگردیم در آینده مفصل درباره عید و رسم و رسومش برات خواهم گفت.

الان حدود ۵ ماهت شده و مادرت رو به شدت اذیت میکنی و کلا تو خونه خوابه.

میخوام راجع به زندگی برات بگم . تو دنیای ما آدما همه دارند تلاش میکنن برای خودشون و خانواده شون زندگی خوب درست کنند منتها ظاهراً خیلیا معنی اون رو نفهمیدن

الغرض میخوام بهت بگم تو این دنیا که اومدی به همه چیز دور و برت عمیق فکر کن

همیشه برای آینده و زندگیت برنامه داشته باش

امیدوارم قدمت برای من و مامانت خیر باشه عزیزم

خدانگهدار.